خلاصه داستان:در شب سال نو 1899 ، سولداد هنگام ملاقات با اشرافی فرناندو ، در خیابان های شلوغی مادرید در حال شلوار بنفشه است. این زن و شوهر عاشق می شوند اما پیشینه اجتماعی متفاوت آنها رابطه را تهدید می کند. فرناندو تحت فشار مداوم برادر بزرگتر خود آلفونسو است که او را از وظایف خود از جمله نامزدی وی با مگدالنا ، یک عضو کانون یاد می کند. فرناندو با بی اعتنایی به همه کنوانسیون های اجتماعی و رسوا کردن جامعه بلند ، سولیداد را در یک آپارتمان مخملی مستقر می کند و برنامه های ازدواج خود را اعلام می کند. آلفونسو در یک دوئل کشته می شود که سعی می کند آبروی خانواده را نجات دهد. فرناندو با مرگ برادرش احساس ویرانی و گناه می کند ، تصمیم می گیرد که این ماجرا را پایان دهد. دل شکسته ، Soledad فرار می کند و در پایان به آواز خواندن برای زندگی در سالن بولرو می پردازد. در آنجا او با هنری ، مروج فرانسوی که پیشنهاد می کند او را به عنوان یک ستاره آواز خواند ، ملاقات می کند. در همین حال ، فرناندو دریافت که نمی تواند بدون سولداد زندگی کند و سعی می کند او را پیدا کند اما تا آن زمان به پاریس رفته است. سولداد فرانسه را فتح می کند و به مرحله ای تبدیل می شود