پدر و پسری که به عنوان نگهبان برای یک شرکت کامیون زرهی کار می کنند، در حالی که روی یک پل هستند با تیمی از دزدان احتمالی روبرو می شوند. آنها به دام می افتند و باید نقشه ای برای فرار و اطمینان از بقای خود بیاورند.
لوسیوس پس از تسخیر خانهاش توسط امپراتوران ظالم که اکنون رم را رهبری میکنند، مجبور میشود وارد کولوسئوم شود و باید به گذشتهاش نگاه کند تا قدرتی پیدا کند تا شکوه رم را به مردمش بازگرداند.
خلاصه داستان:این داستان در دوران طلا طلای آمریکا اتفاق می افتد و این یک داستان فراموش نشدنی از یک پسر یتیم و سگ وحشی او است که باید برای نجات یک شهر مرزی با بیابان یوکان و حرص و آز انسان بجنگد.
خلاصه داستان:سروان ویکتور کالیب به دلیل آنچه از نظر وی سهل انگاری ارتش است ، تلخ است و سواره نظام را سوار می کند و به بیابان های جنوب غربی ناپدید می شود. اما وقتی که آپاچی های ناراحت کننده دژ را درست از دسترس سواره نظام در مکزیک برپا می کنند ، در ازای هدایت گروه کوچکی از سربازان مخصوصاً آموزش دیده برای از بین بردن دژ هندی ، به کابل عفو داده می شود.
خلاصه داستان:چند تن از دانشجویان یک دانشگاه تلاش می کنند تا یک تاجر بزرگ شهر را راضی کنند که یک کامپیوتر بخرد و به دانشگاه آنها اهدا کند. اما بعد از خریدن کامپیوتر مشکلی برایش پیش می آید و "دکستر ریلی" که میخواست آن را تعمیر کند دچار شوک الکتریکی شده و مغز او تبدیل به یک کامپیوتر می شود....
خلاصه داستان:وسترن کمی عجیب و غریب که وقتی یک مرد (مت داو) به عنوان یک دزد قطار اشتباه می شود ، از یک شروع ناخوشایند شروع می شود. پس از اینکه کلانتر این شهر بچه ای را که سوار او است شلیک می کند ، داو نام خود را پاک می کند و به عنوان کلانتر جدید تمام می شود. او یک زن سوئدی را عاشقانه می کند و به زندگی آرام می پردازد و تنها می یابد که این پسر چند اسرار از خودش دارد.
خلاصه داستان:سم و جورج در آلاسکا به طلا حمله می کنند. جورج سام را به سیاتل می فرستد تا نامزد جورج را به آلاسکا برگرداند. سام متوجه می شود که قبلاً ازدواج کرده است و در عوض با فرشته برمی گردد. سام ، پس از تلاش برای جمع آوری جورج و فرشته ، سرانجام عاشقانه فرشته ، که در این میان ، مشغول مبارزه با پیشرفت های برادر کوچکتر جورج ، بیلی است. فرانکی مردی است که در تلاش است تا ادعای طلای شرکا را بدزد
خلاصه داستان:میمو آدامی و دیا دانی رقصنده های حرفه ای محلی در ایتالیای فقیر جنگ جهانی دوم هستند. با توقف سربازان آمریکایی در شهرشان به امید سرگرمی مطابق با سبک برادوی ، زندگی آنها ناگهان تغییر می کند.
خلاصه داستان:رانا ویکرام سینگ (آمریش پوری) دارای دو پسر به نام های راجش (فروز خان) افسر پلیس و عمار (آنیل کاپور) ، یک پلیبوی سرگرم کننده است. راجش یک تجربه آسیب زای از دست دادن ...